وابستگی فرزند
یکی از عواملِ کاهش عزت نفس و اعتماد به نفسِ بچه ها، وابستگی آنها به والدین شان است. شاید عجیب به نظر برسد، اما بسیاری از اولیا، بصورت ناخودآگاه دوست دارند که فرزند خود را وابسته بار بیاورند.
نقش اولیا در وابستگی فرزند
یکی از عواملِ کاهش عزت نفس و اعتماد به نفسِ کودکان، وابستگی به والدین است. شاید عجیب به نظر برسد، اما بسیاری از اولیا، بصورت ناخودآگاه، فرزندشان را به خود وابسته می کنند تا از این طریق بتوانند روی او کنترل و سلطه ای همیشگی داشته باشند، بطوری که ناچار باشد برای رسیدن به آرامش، گرفتنِ تصمیم یا انجام هر کار، به سراغِ آنها بیاید. ما این والدین را “کوآلا پرور” می نامیم، چون فرزندی پرورش می دهند که همیشه به آنها چسبیده است.
آنها نگرانند که فرزندشان بخاطر تصمیمِ اشتباه، آسیب ببیند. نگرانِ اینند که از آنها دور شود و رهایشان کند، نگرانند که نکند به آنها بی توجه شود و آنها را نخواهد. به همین دلیل، از لحاظ عاطفی و اعتماد به نفس، او را ناتوان و “وابسته به خود” بار می آورند تا بخاطر نیاز، تحتِ لوای آنها بماند.
یادآوری می کنم که این کار، آگاهانه نیست. اگر از چنین والدینی بپرسید که دوست دارید فرزندتان به شما وابسته باشد یا مستقل، به احتمال زیاد از محاسنِ “مستقل بودن” می گویند. اما رفتارشان در حمایت از کودک به شکلی ست که نگرانیِ ناخودآگاه شان را برطرف و خیالشان را راحت کند که فرزندشان همواره کنارِ آنهاست، حالش خوب است و آسیبی نمی بیند. این روند تا بزرگسالی ادامه دارد. آنها رشته ی تحصیلی، شغل، همسر و حتی مکانِ مسافرت او را تعیین می کنند تا مطمئن باشند که اشتباه نمی کند و همه ی زندگی اش تحت کنترلِ آنهاست.
گاهی بهانه ی والدینِ “کوآلا پرور” اینست که “خودش نمی تونه و بلد نیست”. به همین خاطر، تمام کارهای ریز و درشتِ او را انجام می دهند. برایش لقمه می گیرند و قاشق را به دهانش می گذارند، جای او کاردستی درست می کنند یا مشق هایش را می نویسند، اتاقش را مرتب می کنند و به دنبالِ وسایل گم شده اش می گردند، لباسش را تنش می کنند و بیرون از منزل، دستش را محکم می گیرند. تصور کنید که فرزندِ چنین خانواده ای چطور ممکن است انجامِ کاری را یاد بگیرد؟ او بدون کمک والدینش نمی تواند حتی قدم از قدم بردارد !!
وابستگی عاطفیِ فرزند
علاوه بر اینکه ناتوان و بی عُرضه کردنِ فرزند، باعث وابسته شدنِ او به والدینش می شود، “محبت و علاقه ی بیش از حد به او” نیز باعث وابستگی خواهد شد.
گاهی علاقه ی والد، از ناز و نوازش و تعریف و تمجید فراتر رفته و به اینجا می رسد که در تمامِ برخوردها، بقیه را مقصر می داند و از فرزندش جانبداری می کند، مدام قربان صدقه اش می رود و به شکل افراطی از ویژگی های نداشته اش می گوید، همواره مسئولیتِ کارهای او را به دوش می کشد تا “خدای نکرده” اذیت نشود. بارها تکرار می کند که “تو نباشی من می میرم، تو ناراحت باشی من می میرم، تو همه ی زندگیِ منی، یه لحظه بدون تو نمی تونم زنده بمونم”. کودک نیز این جملات را در مورد والدش باور می کند. به همین دلیل نمی تواند از والدش دور شود یا حمایتِ عاطفیِ او را از دست بدهد.
به این ترتیب، بعضی بچه ها به قدری به مادرِ خود وابسته اند که نمی توانند حتی چند دقیقه از او دور شوند و یا او را نبینند. به همین خاطر، مثل یک کوآلا به او می چسبند.
ما در کلاسهای حضوری، گاهی مجبور می شدیم مادر را در بیرون از کلاس، جایی که فرزندش بتواند از میان درِ ورودی، او را ببیند قرار دهیم تا کودک راضی شود. این کودکان، به شکل پر استرس، هر چند ثانیه یکبار، سر می چرخاندند و حضور مادرشان را تیک می زدند. در موارد حادتر، کودک اصرار داشت که حتماً مادرش در کلاس بماند و کنارش بنشیند. صحنه های مشابهی را در روز اولِ ورودِ بچه ها به مدرسه، دیده و شنیده اید.
دوستی خاله خرسه
این نحوه ی دوست داشتن در والدین، بیشتر شبیه دوستیِ خاله خرسه است که بیشتر از آنکه مفید باشد، باعث آسیب روحیِ عمیق در کودک می شود و فرصتهای یادگیری در زمانِ مناسب را از او می گیرد. کودکی که همچون یک بچه کوآلا به والدش چسبیده و عادت کرده تمام نیازهایش را از قبلِ او تأمین کند، حتی وقتی بزرگتر می شود و این وابستگی را کم می کند، همچنان نوعی خامی در رفتارش دیده می شود که ریشه گرفته از همان دوران است.
وقتی بچه ها به دوران بلوغ و نوجوانی می رسند، نیاز به استقلال در آنها به اوج خود می رسد. در این حال، کنترل و اختیارات والدین را به چالش می کشند و در مقابلِ آنان می ایستند. در چنین شرایطی، والدینِ یک خانواده ی سالم و فرهیخته، با بالا بردن میزان تحمل خود، چالش را مدیریت می کنند و می دانند که این حالت نیز مرحله ای از فرآیند رشدِ شخصیت فرزندشان است.
در خانواده های “کوآلا پرور”، زمانی که فرزند به این وابستگی اعتراض می کند و دوست دارد خودش انجام دهد، خودش تصمیم بگیرد و امورِ خود را مدیریت کند، جمله ی معمولِ والدین اینست که: “تو بلد نیستی، نمیتونی، تو نمیفهمی، من هر چی میگم و هر کار میکنم، برای صلاح خودته!”. آنها به جای کمک به شکل گیری استقلال شخصیتی و رشد سالم فرزندشان، این تمایلِ طبیعی را سرکوب می کنند و به جای اینکه بخش هایی از تصمیم گیری و کار را به خودِ او واگذار کنند (مثل چیدمان اتاق، خرید لباس، انتخاب رشته و …)، همواره به جایِ او تصمیم می گیرند.
کتاب “فن بیان و اعتماد به نفس فرزندان” >> اینجاست <<
کوآلا پرورها به فرزند خود احساس گناه می دهند. مثلاً میگویند: “اگه به حرف من گوش ندی و این کار رو نکنی و فلان جا نباشی، من غصه میخورم، حالم بد میشه، قلبم درد میگیره، سکته میکنم، اگه اتفاقی برام بیافته تقصیر توئه، …”. گاهی گریه می کنند تا فرزندشان تحت تأثیر قرار گیرد و به این ترتیب، با احساسات او بازی می کنند. گاهی نیز این احساس گناه را بصورت غیرمستقیم به او انتقال می دهند: “برو کاری که دوست داری انجام بده، منم یه جور سر میکنم”.
شاید پیش خود بگویید: “من مثلِ “کوآلا پرور”ها نیستم. فرزندِ من به من نمی چسبه و اینقدر به من وابسته نیست!” بسیار خوب! درخواست من از شما اینست که بدون تعصب، به این سؤال فکر کنید: رفتارِ شما چقدر شبیهِ آنهاست و فرزندتان چقدر به شما وابستگی دارد؟ امیدوارم برای پاسخ، عجله نکنید!
مقاله ی >> والدین سمی << را خوانده اید؟
تربیت هوشمندانه فرزند
ما یک آموزش جامع 20 ساعته به نام ” تربیت هوشمندانه فرزند ” آماده کرده ایم که بصورت کاربردی و دقیق، نکات اساسی برای حل مشکلات بچه ها و تربیت یک فرزندِ سالم و موفق را به شما آموزش داده است. حتماً توضیحات این دوره ی ارزشمند را با کلیک بر روی تصویر زیر ملاحظه بفرمایید.