چطور تربیت موفقی داشته باشم

یکی از امورِ بدیهی در تمام خانواده ها اینست که فرزندشان را در سنی مشخص، به مدرسه بفرستند تا مطالبی را که برای زندگی نیاز است، فرا بگیرد. در این میان، یادآوری این نکته ضروری ست که برخلاف تصور والدین، محتوای آموزشیِ مدارس، قادر به تربیت موفق و ساختنِ زندگیِ آینده ی بچه ها نیست.

.

خلأ بزرگ

برخلاف تصور اکثر خانواده ها، سیستم آموزش و پرورش ما طوری طراحی نشده که زندگی کردن را به بچه ها یاد دهد و البته چنین ادعایی نیز ندارد. در این سیستم، صرفاً یک سری مطالب آکادمیک و تئوریک به کودکان و نوجوانان آموزش داده می شود که صرفاً علمی ست و پایه و مبنای یادگیری هر تخصصی می باشد. مطالبی در زمینه ی ریاضیات، علوم، جغرافیا و … که بچه ها بصورت پایه ای نیاز به یادگیری آن دارند.

مدرسه قادر است فقط همین مطالب را بصورت کجدار و مریض، به بچه ها یاد دهد. در واقع، محتوای مدارس به گونه ای برنامه ریزی و ارائه می شود که صرفاً کودکان را برای کارمند شدن و برخورداری از یک زندگی معمولی تربیت کند نه یک زندگی موفق! این سیستمِ آموزشی، کودکان را برای حل مسائلِ زندگی و موفقیت، آموزش  نمی دهد و این خلأیی ست که در مدارس ما وجود دارد. در حالی که اکثر والدین، یادگیری مهارت های زندگی را به مدرسه سپرده اند و تصور می کنند فرزند آنها، هر آنچه برای زندگی نیاز دارد، در مدرسه فرا خواهد گرفت.

.

.

روش یادگیری بچه ها

سؤال اساسی اینست که آیا بچه ها در محیط خانواده، زندگی کردن را یاد می گیرند؟ آیا می آموزند که چطور با چالش ها برخورد و مسائل را حل کنند؟ خب، در اغلب خانواده ها بصورت مستقیم این اتفاق نمی افتد. یعنی اولیا بصورت مستقیم و به شکل توضیحی، این مهارت ها را به فرزند خود آموزش نمی دهند. شیوه ای که یک کودک از طریق آن یاد می گیرد عبارتست از دیدن و تقلید کردن از آنچه که در زندگی و رفتارهای والدینش رخ می دهد.

وقتی کودک می بیند که پدر یا مادرش در حال صحبت با همسایه در مورد مشکل بوجود آمده است، از روش او یاد می گیرد. وقتی می بیند پدر یا مادرش نظافت خانه و خیابان را رعایت می کند، همان را یاد می گیرد. هنگامی که می بیند والدینش پشت فرمان خودرو، دستشان را روی بوق می گذارند و به صدای آزار دهنده ی آن برای عابرین توجهی ندارند، وقتی می بیند صدای ضبط  صوت یا تلویزیون خانه را تا آخر کرده اند یا در میان جمع، با صدای بلند با موبایل صحبت می کنند، یاد می گیرد که حقوق دیگران را در نظر نگیرد و آن را زیر پا بگذارد.

.

تقلید کردن بچه ها

کودکان، رفتارهای درست و غلط والدین شان را تقلید می کنند. چون پدر و مادر برای او، حکم خدایی را دارد که وقتی چشم باز کرد، فقط آنها را دید که تمام نیازهایش را برآورده می کنند و کارهایی بلدند که او ناتوان از انجام آنست. آنها را دوست دارد و بدین لحاظ فکر می کند که آنها، از عیب و نقص، خالی اند. ، پس آنها بهترین آدم هایی هستند که وجود دارد و او نیز بایستی مثل آنها شود.

فرزند، به سبک والدینش پول خرج می کند، همانند آنها آینده نگری دارد. این اتفاق برای ذهنیت بچه ها رخ می دهد و آنها با روش دیدن و حس کردن و تقلید کردن از والدین، یاد می گیرند و یک کپی برابر اصل می شوند از پدر و مادرِ خود. وضعیت اقتصادی و مالی، روابط و میزان آرامش بچه ها در آینده، چیزی شبیه والدین است، چون آنها را الگوی خود کرده و باورهای آنها را کسب کرده اند.

.

.

شما هم همین گونه اید

این را در مورد خودتان بررسی کنید. اگر روی ذهنیت تان کار نکرده باشید تا به نتایج متفاوت برسید، زندگی شما در تمام ابعاد، تفاوت خاصی با زندگی والدین تان ندارد و بسیار شبیه به آنهاست. نکته ی مهمی که می خواهم اضافه کنم اینست که بچه ها تقصیری در فرآیندِ تقلید ندارند. آنها در معرض آموزش و یادگیری از والدین و مدرسه هستند. از همین دو منبع در حال یادگیری اند و راه دیگری برای فهمیدن زندگی ندارند.

ما نمی توانیم مدرسه و سیستم آموزش پرورش را تغییر دهیم، اما من بعنوان پدر یا مادر می توانم پدر یا مادرِ بهتری باشم. می توانم به شکلی با فرزندم تعامل کنم و به او آموزش دهم که زندگی کردن را به درستی یاد بگیرد. خودِ من می توانم به گونه ای رفتار کنم که وقتی فرزندم از من تقلید می کند، چیزهای مثبتی را فرا بگیرد. باورهایی را بدست بیاورد که به زندگی اش کمک می کند. باعث موفقیتش می شود. من بایستی پدر و مادری باشم که یک فرزند موفق تربیت می کند.

از آموزش و پرورش انتظاری نداشته باشید. این سیستم، چیزی در مورد زندگی، به بچه های ما یاد نمی دهد. البته وجودِ معلمانِ دلسوز و دانا، گوهری برای رشدِ فکری بچه ها و روشن شدن مسیرِ آینده ی آنهاست، اما ذهنیت اکثر معلمان نیز، ذهنیت فقیرانه و ناموفق است و به تبعیت از نظام آموزش و پرورش، فقط یک کارمند خوب پرورش می دهد، اگر ذهنیتِ منفی خود را انتقال ندهند!

.

.

حساس ترین دوره ی عمر

فرزندِ من در حساس ترین زمان عمرش که کودکی ست، در کنار من بزرگ می شود و یاد می گیرد. او هنوز مدرسه نرفته است.  زمانی که روحش، بزرگترین تأثیرات را می پذیرد و شخصیتش در حالِ شکل گیری ست، کنارِ من و از من یاد می گیرد. من، شخصیت او را می سازم. آیا من برای این وظیفه، آموزش دیده ام؟ آیا به من یاد داده اند که چطور وظیفه ی پدری یا مادریِ خود را ایفا کنم؟

خیر، کسی به من آموزش نداده و خودِ من هم صرفاً با دیدن پدر و مادرم، چیزهایی فهمیده ام، بر همان اساس زندگی می کنم و به فرزندِ خود انتقال می دهم. من ازدواج کرده ام، پدر و مادر شده ام و در حالِ زندگی هستم. اما بصورت آگاهانه، هیچ آموزشی برای فرزندم ندارم. نهایتاً می توانم چند توصیه و سفارش به او داشته باشم، همین. البته اگر حرفی بزنم و جورِ دیگری عمل کنم، فرزندم “حرفهای من” را فراموش می کند و “رفتارِ من” را الگوی خود می سازد. نه خانواده، نه مدرسه و نه هیچ سازمانی، این آگاهی را به من نداده و من را با وظیفه ام آشنا نساخته است. 

.

تربیت من یا دیگران

اتفاقات زندگی به شکلی خارج از اراده و خواست من در حال شکل گیری ست و تحت کنترل من جلو نمی رود. فرزندم رفتارها و گفتارهایی را یاد می گیرد که من نمی خواهم. من باید پدر و مادری باشم که فرزند خود را به شکل درست و هوشمندانه، تربیت می کند و ذهنیت او را برای زندگیِ موفق آینده می سازد. من برای اینکه پدر و مادر مؤثری باشم و تربیت موفقی داشته باشم، بایستی حتماً خود را در فضای آموزش قرار دهم. باید کتاب بخوانم و در زمینه ی تربیت فرزند تحت آموزش قرار بگیرم تا تأثیرگذار باشم. اگر فرزندم را دوست دارم و به آینده ی او علاقمندم، بایستی ابتدا نحوه ی تربیت صحیح و موفق را بیاموزم و سپس تأثیر درستی روی او بگذارم و ذهنش را برای موفقیت بسازم.

فرزند من در مدرسه و دانشگاه، برای کارمند شدن آموزش می بیند. آیا من واقعاً دوست دارم که او یک کارمندِ معمولی باشد؟ واقعاً می خواهم در برابر تورم افسار گسیخته ی کشور، حقوقِ آب باریکه ای داشته باشد و با انبوهی از آرزوها و حسرت ها زندگی کند؟ خیر، مسلماً دوست دارم در آینده، در شرایط امنِ روحی روانی و مالی باشد و به شرایطی که دوست دارد، برسد.

.

.

لازمه ی تربیت صحیح فرزند

لازمه ی یک تربیت درست، این نیست که خودِ من یک انسانِ سوپر موفق باشم، بلکه تنها همین کافی ست که بلد باشم ذهنِ فرزندم را در مسیر رشد قرار دهم و به مسیرِ موفقیت هدایت کنم. همین کافی ست که بتوانم به او کمک کنم تا عادت های درست بسازد، خودش را بشناسد و به توانمندی هایش آگاه شود. در اینصورت، وظیفه ی خود را به خوبی انجام داده ام.

سؤال بعدی اینست که برای یادگیریِ این کار، از کجا بایستی شروع کنم؟ چطور می توانم سریع تر و راحت تر به این آگاهی برسم؟ همه می دانیم که یکی از ارزان ترین و دمِ دست ترین راه ها برای کسبِ آگاهی، کتاب خواندن است. من بایستی کتابهایی که در زمینه ی تربیت فرزند و آشنایی با روحیات سنین مختلف بچه هاست، مطالعه کنم. یاد بگیرم که فرزندِ ۳ ساله، ۸ ساله یا نوجوانم، چه روحیات و نیازهایی دارد، چطور بایستی با او برخورد کنم و چطور به او یاد دهم. با مطالعه ی چندین کتابِ تخصصی و بالا رفتن آگاهی و مهارتم، یاد می گیرم که چطور می توانم روی فرزند خود، تأثیرِ بهتری بگذارم. این کار، نیاز به عزم و اراده ی قوی و استمرار در مطالعه دارد. یکی از کتاب های کاربردی در همین زمینه، کتاب “فن بیان و اعتماد به نفس فرزندان” است که می توانید از >>اینجا یا کلیک روی تصویر زیر دریافت نمایید.

.

روش عاقلانه

اگر علاقمندید از روش ساده تری استفاده کنید و بصورت پایه ای، منظم و جامع، به این آگاهی و مهارت برسید، دوره ی جامع “تربیت هوشمندانه ی فرزند” برای همین منظور طراحی شده است.

شاید به نظر برسد که نسبت به کتاب، هزینه ی بالاتری دارد، اما اگر هزینه ی چند کتابِ تخصصی را کنارِ هم بگذارید و با زمان مورد نیاز برای مطالعه ی تک تک آنها جمع کنید و به یاد بیاورید که چند کتاب خوانده اید و چند کتاب را نیمه کاره رها کرده اید یا از مطالبِ آن، به تغییر رفتار و عمل رسیده اید، متوجه خواهید شد که استفاده از آموزشِ جامع و تخصصیِ یک مدرس باتجربه، عاقلانه به نظر می رسد، زیرا کمک می کند تا سریع تر و با هزینه ی کمتری به هدف برسید. ضمن اینکه کسی هست که به سؤالاتِ شما پاسخ دهد و در این وظیفه ی خطیر، یاریگرتان باشد. (روی تصویر زیر کلیک نمایید)

.

.

امیدوارم در مسیرِ ساختن یک نسل قوی و فرزندانی موفق، ثابت قدم و پیروز باشید و ما هم سهمی در موفقیت شما و فرزندتان داشته باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *